متن کتاب :
سالک گفت : وقتى از سخن گفتن فراغت یافتم و به درود و سلام پایان دادم ، پرده اندکى به حرکت در آمد و آوایى چون آواى نسیم بیمار وزیدن گرفت و گفت :
کسى که زهرا عروسش باشد
از ستاره جوزا تاج و از شعرى نعلین دارد
اى شکوفه باغ که بوى خوشش را گرفتى
آیا شکوفه دیگرى هست که با روشنائى این ستاره همانندى کند؟
سالک گفت : به آن ستاره سفید (زهرا) گفتم : تو را شناختم و به زودى تو را وصف مى کنم ، از تو مى خواهم که مقام همسرت را به من بشناسانى و خیر آن را به من بدهى و مرا از همه چند و چون او آگاه کنى . ستاره سفید گفت : اى مرد غریب و خوب و ظریف ! فداى کهنه و نوى تو شوم ، آن ستاره سفید بر شخص آگاه مى تابد و به نزد دانا فرود مى آید از حقیقت و غایتى پرسیدى که درک نمى شود و صفتى که با علم احاطه نمى پذیرد و ملک کسى نمى شود، بر من است که به اندازه فهم تو، او را معرفى کنم و تو را به میزان علمت از شاءن او بیاگاهانم . آنگاه از پشت پرده و روپوش محفوظ خود به من اشاره کرد و گفت : این امین امانت داران و جمال پیامبران و همسر زهراست ، او را لاهوتیان و ارواح مى بینند، ناسوتیان و اجسام را مى سوزاند. رفتن عاشقانه به سمت و سوى او را قصد مى کنند و بنده وار فرمان او مى برند. روى گرداند و دور شد، بیمار ساخت و مداوا نکرد و از پاسخ دادن به طلب بیشتر اعراض کرد (یوسف / 32و33) ذهن ها را جادو کرد و ادیان را متوقف ساخت . شمشیر نکبتى بود که بر سر هر دشمن دور و نزدیکى فرود آمد و مایه نعمتى بود که بر هر دوست نزدیک و دورى رسید، شکوفایى و درخشندگى ستارگان به او سجده کردند و دل گروه ها به برندگى دندان هایش چرانده و متنعم شدند، کلیدهاى مملکت و تازه ها و کهنه هاى آن را به او بخشید، زمام خلافت مملکت را به او داد و پیمان و تعهد آن را حفظ کرد و پیوسته به خوشبینى ، کشور او را اداره مى کرد و آن را به استوارترین نتیجه فکرى بر پاى مى داشت تا دولت بر پاى او ایستاد و نیکى هایش بر اطراف و اکناف کشور گسترده شد، خورشید درخشان میان بزرگان و قدرتمندان تجلى کرد، یگانه روزگار و یکتاى زمان در بحبوحه سلطنت بود، چیزى بیرون از ملک خود نمى دید، دیدن پیراهنش بینا کرد و گم شدنش سبب کورى (یعقوب ) شد.
سالک گفت : چیز شگفتى شنیدم ، وداع کرده ، در آسمان چهارم به جستجوى نسب و سبب آن پرداختم .
شرح متن 
سالک در مرحله جدید سیر خود، امواجى از دریاى پاکى حضرت زهرا (علیه السلام ) را درک کرده و براى او یقین حاصل مى شود که مقام معنوى آن بزرگوار بسیار رفیع و والاست . ستاره جوزا در ستاره شناسى قدیم نشانه اى از خوبى و پاکى بوده و در شعر از آن استفاده شده تا عظمت ایشان را بیان نماید. منظور از نعلین در اینجا نحوه راه رفتن یا نوع و شیوه آن است که حالت ایشان در حین حرکت چون شعرى سلیس و در نهایت لطافت بوده است .
شکوفه باغ اشاره به صفات و خصوصیات الهى آن معصومه بزرگوار (علیه السلام ) دارد، که مثل و مانند ندارد و در واقع در عالم معنا سرور زنان به حساب مى آید. سالک پس از بیان شعر، مى گوید: اى حضرت زهرا (سلام الله علیها) اینک من به مقام شما واقف شده و شما را تا حدودى شناختم (15)، حال پس از درک اوصاف و صفات والاى شما، از شما که همسر على (علیه السلام ) هستید، درخواست دارم که شما در مورد مقام و موقعیت ایشان توضیح داده و مرا از کمیت و کیفیت آن مطلع سازید. زیرا که شما همسر ایشان هستید و بهتر از هر کس دیگر مى توانید آن حضرت را توصیف نمایید.
حضرت زهرا با مهربانى پاسخ داده و مى فرمایند: گفته هاى من توسط کسى قابل درک و فهم است که داراى توان معنوى و علمى بالایى باشد. زیرا برخوردار شدن از هر علمى نیازمند توان کافى و فهم مناسب است و باید در سایل و طالب آن علم وجود داشته باشد. در غیر این صورت پاسخ قابل درک و استفاده نیست . سپس به همسر گرامى خود در پشت پرده اشاره کرده و مى فرمایند: على (علیه السلام ) امین امانت داران (تمام انسان هاى کامل ) و جمال پیامبران (جلوه عملى پیامبران ) و همسر زهرا (سلام الله علیها) است . او را فقط لاهوتیان و ارواح مى شناسند منظور از لاهوت عالم معناست . یعنى آن کس که چشم لاهوتى دارد، مى تواند مقام و موقعیت ایشان را درک کند. مراد از ارواح همه ارواح مردگان نیست ، هر چند ممکن است ارواح هم گاهى ایشان را زیارت کنند، اما مراد روح انسان هاى بزرگوار است . به این دلیل مردم عادى (اجسام و ناسوتیان ) به خاطر عظمت وجود ایشان نمى توانند مقام ایشان را دریابند (سوزاندن به معنى ادراک عقلى است ) آنگاه حضرت زهرا از توضیح بیشتر خوددارى کرده و روى بر مى گردانند. در پایان این بحث موضوع جدیدى مطرح مى شود.
ذکر اوصاف جوان پس از آوردن چند آیه از سوره مبارکه یوسف شروع مى شود. این اوصاف ظاهرا در مورد سرنوشت آن جوان در آینده اى است که دوباره در شکل وارث ، به کار خود ادامه مى دهد و سبب تحول و تغییراتى در جهان مى گردد.
او به فضل خدا قادر مى شود در دوره اى از تاریخ اسلام ، مردم جهان را تحت کنترل کامل معنوى خود بگیرد، حرکت و نفوذ ادیان غیرالهى و منحرف شده را متوقف کرده یا از بین ببرد. او چون شمشیر نکبتى است که بر سر دشمنان خدا در دور یا نزدیک و در هر جاى جهان فرود خواهد آمد. در عین حال وى مایه رحمتى خواهد بود که بر هر دوست نزدیک و دورى نازل مى شود. او در زمان حیات خود داراى چنان نورانیتى است که حتى ستارگان را وادار به تمجید خواهد کرد. حضرت امیر (علیه السلام ) اداره امور جهان را چه تازه و چه کهنه به او بخشیده و زمام خلافت خویش را به او خواهد داد. تا بار دیگر قدرت دین را در سراسر جهان احیاء نماید.
او به فضل و عنایت خداوند، آن پیمان (که در فوق به آن اشاره شد) را بر عهده گرفته و تا آخرین لحظه بر آن استوار مانده و از یاد نخواهد برد، به همین جهت او خواهد توانست ، تا پایان عمر، سرزمین هاى تحت حکومت خود را بر پایه زهد و عدل اداره کند و بنیادهاى اجتماعى را با تفکر و تاءمل در مسایل و ارائه راه حل هاى مناسب به بهترین شکل تقویت کرده و استحکام بخشد. هنگامى که دولت او بر پاى مى ایستد، نیکى هایش در همه جا گسترده خواهد شد. خورشید درخشان او، میان بزرگان و قدرتمندان جهان چنان خواهد درخشید که سابقه و نظیرى نخواهد داشت . او یگانه روزگار و یکتاى زمانه در حکمرانى و سلطنت مى شود و جز خیر و صلاح مردمان خود چیزى نخواهد خواست حضور او مایه روشنى دیده ها و بیدارى قلب ها مى شود و سرانجام غیبت او سبب آغاز کورى و تاریکى مجدد در جهان مى گردد.