بسم الله الرحمن الرحیم

صحرای حجاز آمده رشک ارم امشب 

عالم همه گردیده محیط کرم امشب 

تکبیر بگوئید حرم شد حرم امشب 

بیش از همه شب گشت حرم محترم امشب 

در خانه زده صاحب‌خانه قدم امشب 

بت‌ها همه گشتند به تعظیم خم امشب 

در سیزده ماه رجب ماه مبارک 

میلاد علی در حرم‌الله مبارک 

این جان جهان است فدا باد جهانش 

در قلب رسل چار کتاب است به شأنش 

داده است خداوند به هر عصر نشانش 

ریزد دُر توحید و نبوّت ز دهانش 

پیوسته بود نام محمد به زبانش 

ای کعبه در آغوش به بر گیر چو جانش 

گلبوسه بزن صورت الله صمد را 

تبریک بگو فاطمة بنت اسد را 

ارکان حرم راست به سر شور ولایت 

بت‌ها همه گشتند به توحید هدایت 

زمزم به دوصد زمزمه کرده است روایت 

کامشب به حرم نور علی گشته عنایت 

نوری که نه مبدأ بود آن را نه نهایت 

کز نور الهی کند این نور حکایت 

این نور همان  است  که  پیش  از گِل آدم 

تابید ز حُسن ازلی در دِل آدم 

این نور فروغ بصر آدم و حوّاست 

این نور همان راهبر نوح به دریاست 

این نور تجلای خدا در دل سیناست 

این نور عیان جلوه حق در یَد بیضاست 

این نور همان معجزه فیض مسیحاست 

این نور خطابی است که در طور به موساست 

این نور فروغی است که در غیب نهان بود 

این نور چراغی است که در عرش عیان بود 

ای بحر تجلای اَزَل، این گهر تواست 

ای معجزه صُنع خدا، این اثر تواست 

ای روح‌الامین مرشد تو راهبر تواست 

ای بیت، جمال اَحدِ دادگر تواست 

ای آدم پاکیزه سرشت این پدر تواست 

ای فاطمه بنت اسد این پسر تواست 

بر روی دو دست تو یدالله مبارک 

دیدار جمال اسدالله مبارک 

آغوش گشوده است ز هم بیت‌الهش 

کعبه، حرم امن خدا شد به پناهش 

ارکان حرم تشنة یک نیم نگاهش 

مادر شده محو شرف و عزّت و جاهش 

در پاکی و در زهد، خداوند گواهش 

پیغمبر اسلام بود چشم به راهش 

تا بار دگر روح شریفش به تن آید 

بر یاری او حیدر خیبر شکن آید 

افتاده نفس در دل خلقت به شماره 

از چشم سماوات روان گشته ستاره 

مَه خندد و خورشید شده محو نظاره 

جبریل به دیوار حرم کرده اشاره 

وز شوق گریبان حرم گشته دوپاره 

تا جلوه کند روی خداوند دوباره 

ای اهل حرم باز حرم محترم آمد 

تکبیر بگوئید علی از حرم آمد 

این است که دیدند به هر عصر عیانش 

این است که پیوسته زمانهاست زمانش 

این است که برتر ز مکانهاست مکانش 

آیات خدا ریخته از دُرج دهانش 

پیوسته بود نام محمد به زبانش 

بگرفته به بر خواجة لولاک چو جانش 

لبهاش گل انداخته از بوسة احمد 

انگار که قرآن شده نازل به محمد 

این است که سر تا به قدم جان رسول است 

شمشیر خدا، شیر خروشان رسول است 

چون خرمن گل زینت دامان رسول است 

از کودکی خویش نگهبان رسول است 

قدر و نبأ و فاطر و فرقان رسول است 

قدرش بشناسید که قرآن رسول است 

قرآن که ز آغاز به احمد شده نازل 

بر قلب وی، از قلب محمد شده نازل 

ای بندگی درگه تو روح سیادت 

ای مهر تو امضای قبولی عبادت 

خوبان جهان را به درت روی ارادت 

توحید به توحید تو داده است شهادت 

بی دوستی ات خلق نگردیده سعادت 

از یمن قدوم تو حرم یافت ولادت 

تو شیر خدایی و محمد به تو نازد 

و الله قسم خالق سرمد به تو نازد 

ما مهر تو با شیر گرفتیم ز مادر 

بی مهر تو ما را نبود روح به پیکر 

جایی که بود پای تو بر دوش پیمبر 

کس را نبود گفتن مدح تو میسّر 

اوصاف تو را گفته خداوند مکرّر 

گیرم که ببارد ز دهان همه گوهر 

با هیچ زبان گفتن مدح تو نشاید 

میثم چه بگوید چه بخواند چه سراید؟