بسم الله الرحمن الرحیم



۱ـ نیاز مومن به سه چیز 
المومن یحتاج الى توفیق مـن الله, و واعظ مـن نفسه, وقبـول ممـن ینصحه.(۱) 
مومن نیاز دارد به توفیقى از جانب خدا, و به پندگـویى از سوى خـودش , و به پذیرش از کسى که او را نصیحت کند.
۲ـ استوار کن,آشکار کن! 
اظهار الشـىء قبل ان یستحکـم مفسده له.(۲) 
اظهار چیزى قبل از آن که محکـم و پـایـدار شـود سبب تباهـى آن است . 
۳ـ کیفیت بیعت زنان با رسول خدا(ص) 
کانت مبایعه رسول الله(ص) النساء ان یغمس یده فى اناء فیه ماء ثـم یخرجها و تغمس النساء بایـدهـن فـى ذلک الاناء بـالاقــرار و الایمـان بالـله و الـتصدیـق برسوله على ما اخذ علیهن .(۳) 
بیعت رسول خدا(ص) با زنان این چنین بود که آن حضرت دستش را در ظرف آبى فرو مى برد و بیرون مىآورد و زنان (نیز) با اقرار و ایمان به خدا و رسولـش ,دست در آن ظرف آب فـرو مـى کـردنـد, به قصـد تعهد آنچه بـر آنها لازم بـود. 
۴ـ قطع نعمت , نتیجه ناسپاسى 
لاینقطع المزیـد مـن الله حتـى ینقطع الشکـر مـن العباد.(۴) 
افزونى نعمت از جانب خدا بریده نشود تاآن هنگام که شکر گزارى ازسوى بندگان بریده شود. 
۵ـ تاخیر در توبه 
تاخیر التـوبه اغترار و طول التسویف حیره, والاعتذار على الله هلکه والاصرار علـى الذنب امـن لمکـر الله (( فلا یـامـن مـکـر الله الا القـوم الخـاســرون)) (سوره اعراف آیه ۹۹)(۵) 
به تاخیر انداختن توبه نوعى خود فریبى است,و وعده دروغ دادن نوعى سرگردانى است و عذر تراشى در برابر خدا نابـودى است, و پا فشارى بر گناه آسودگى از مکر خـداست. (( أَفَأَمِنُواْ مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ. آیا از مکر خدا خود را ایمن دانستند [با آنکه] جز مردم زیانکار [کسى] خود را از مکر خدا ایمن نمى‏داند )) (۶) 
۶ـ نامه امام جواد به دوستش 
کتب الى بعض اولیائه: امام هذه الدنیا فانا فیها مغترفون ولکن من کان هواه هـوى صـاحبه و دان بـدینه فهو معه حیث کـان و الاخـره هـى دار القـرار.(۷) 
امام جـواد(ع) به یکـى از دوستـانـش نـوشت: اما در ایـن دنیا ما زیر فرمان دیگرانیـم, ولى هر که خواسته او خواسته امامش و متدین به دیـن او باشد, هر جا که بـاشـد بـا اوست و دنیـاى دیگـر سـراى جـــاودان است. 
۷ـ مسئولیت گوش دادن 
من اصغى الى ناطق فقد عبده, فان کان الناطق عن الله فقد عبد الله و ان کان النـاطق ینطق عن لسـان ابلیـس فقـد عبـد ابلیــس.(۸) 
هر که گوش به گوینده اى دهد به راستى که او را پرستیده پس اگر گوینده از جانب خدا باشد در واقع خـدارا پرستیده و اگر گوینده از زبان ابلیـس سخـن گـوید, به راستى که ابلیس را پرستیده است. 
۸ـ پسندیدن, در حکم پذیرفتن 
من شهد امرا فکرهه کان کمن غاب عنه, و من غاب عن امر فرضیه کان کمن شهده.(۹) 
کسى که در کارى حاضر باشد و آن را ناخوش دارد, مانند کسى است که غایب بـوده, و هر که درکارى حاضر نباشد, ولى بدان رضایت دهد, مانند کسى است که خـود در آن بوده است. 
۹ـ نوشته امام جواد علیه السلام 
ان انفسنا و اموالنا من مواهب الله الهنیئه و عواریه المستودعه یمتع بما متع منها فـى سـرور و غبطه و یـاخذ مـا اخذ منها فـى اجــر و حسبه فمن غـلب جزعه على صبره حبط اجره و نعوذ بالله مـن ذلک .(۱۰) 
حضرت جـواد الائمه علیه السلام به خط خود نوشت: جان و دارایى ما از بخششهاى گواراى خداست و عاریه و سپرده اوست,هر آنچه را که به ما ببخشد, مایه خوشى و شادى است و هر آنچه را بگیرد, اجر و ثوابـش باقى است. پـس هرکه جزعش بر صبرش غالب شـود اجرش ضایع شده و از ایـن ( صفت) به خدا پناه مى بریم. 
۱۰ـ دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خـدا 
اوحـى الله الـى بعض الانبیاء: اما زهـدک فـى الدنیا فتعجلک الراحه, و امـا انقطـائک الـى فیعززک بـى, ولکـن هل عادیت لـى عدوا و والیت لـى ولیـــا.(۱۱) 
خداوند به یکى از انبیا وحى کرد: اما زهد تو در دنیا شتاب در آسودگى است و اما رو کردن تو به من, مایه عزت تـوست, ولـى آیا بادشمن مـن دشمنـى و با دوست من دوستى کردى؟ 
۱۱ـ موعظه اى جامع 
توسد الصبر و اعتنق الفقر و ارفض الشهوات و خالف الهوى و اعلم انک لن تخلو من عین الله فانظر کیف تکون.(۱۲) 
صبر را بالش کن, و فقر را درآغوش گیر, و شهوات را ترک کن, و با هواى نفس و مخـالفت کـن و بـدان که از دیـده خـدا پنهان نیستـى , پـس بنگـر که چگـونه اى. 
۱۲ـ پاسخ به یک سوال فقهى 
قال المامـون لیحیـى بن اکثـم : اطرح على ابى جعفر محمد بن الرضا(ع) مسئله تقطعه فیها. فقال یا ابـا جعفـر ما تقـول فـى رجل نکح امراه علـى زنا ایحل ان یتزوجها فقال (ع): یدعها حیب یستبرئها من نطفته و نطفه غیره, اذ لا یـومـن منها ان تکـون قد احدثت مع غیره حدثا کما احدثت معه. ثـم یتزوج بها ان اراد, فانما مثلها مثل نخـله اکـل رجـل منـها حــرامــا ثــم اشتـریـها فـاکل مـنـها حـلالا فانقطع یحیى.(۱۳) 
مامون به یحیى بن اکثم گفت: مسئله اى براى ابـى جعفر( امام محمد تقى ) عنـوان کـن که در آن بماند و پاسخـى نتـوانـد, آنگاه یحیـى گفت: اى ابا جعفـر, چه گـویـى درباره مـردى که با زنـى زنـاکـرده , آیـا رواست که او را به زنـى گیــرد؟ 
امام(ع) در پاسخ فرمود: او را وانهد تا از نطفه وى و نطفه دیگرى پاک گردد, زیرا بعید نیست که با دیگرى هم آمیزش کرده باشد . پـس از آن اگر خـواست او را به زنـى گیرد, زیرا که مثل او مانند مثل درخت خرمایـى است که مردى به حرام از آن خورده, سپـس آن را خریـده و به حلال از آن خـورده است. یحیـى درمانـده شـد. 
۱۳ـ عالمان غریب ! 
العلماء غرباء لکثره الجهال.(۱۴) 
عالمـان , به سبب زیـادى جـاهلان, غریب اند. 
۱۴ـ در جواب یک معماى فقهى 
یا ابا محمد ما تقول فى رجل حرمت علیه امراه بالغداه و حلت له ارتفاع النهار و حرمت علیه نصف النهار, ثم حلت له الظهر ثـم حـرمت علیه العصـر , ثـم حلت له المغرب, ثـم حـرمت علیه نصف اللیل ثـم حلت له الفجـر, ثـم حـرمت علیه ارتفـاع النهار, ثـم حلت له نصف النهار؟ فبقـى یحیـى و الفقهاء بلسـا خـرسا!. 
فقال المامون: یا ابا جعفر اعزک الله بیـن لنا هذا؟ فقال (ع) هذا رجل نظر الى مملوکه لاتحل له, اشتریها فحلت له. ثم اعتقها فحرمت علیه, ثـم تزوجها فحلت له, فظاهر منها فحرمت علیه. فکفر الظهار فحلت له , ثـم طلقها تطلیقه فحـرمت علیه, ثـم راجعها فحلت له , فارتد عن الاسلام فحرمت علیه, فتاب و رجع الـى الاسلام فحلت له بالنکاح الاول, کما اقر رسـول الله (ص) نکاح زینب مع ابـى العاص بـن الربیع حیث اسلم على النکاح الاول.(۱۵) 
امام جواد(ع) به یحیى بن اکثم فرمود: 
اى ابا محمد چه گـویـى درباره مـردى که بامـداد زنـى بـر وى حـرام بـود و روز که برآمد بر او حلال شد ,نیمه روزش حرام شد و هنگام ظهرش حلال گرید و وقت عصر بر او حرام شد و مغربـش حلال گردید و نیمه شب بر او حرام شد و سپیده دم بر وى حلال شـد و روز که بـرآمـد بـر او حـرام شـد و نیمه روز بـر اوحلال گـردیــد. یحیى و دیگر فقها در برابر او حیران گردیده و از کلام باز ماندند ! 
مامون گفت : یاابا جعــفـر خـداى عزیزت بـدارد . ایـن مسـئله را بـراى مـا بیـان کــن. 
امام (ع) فرمود: 
ایـن مردى است که به کنیزک دیگرى نگاه کرده و او را خریده و بر وى حلال شده, و سپس آزادش کرده و بر او حرام شده سپس او را به زنى گرفته و بر او حـلال شـده و ظهارش کرده(۱۶) و بـر او حرام شده و کفاره ظهار داده و حلال شـده, سپـس یک بار طلاقـش داده و حـرام شده, سپس به او رجـوع کرده و حلال شـده پـس آن مرد از اسلام برگشته و زن بر او حرام شـده وباز تـوبه کرده وبه اسلام برگشته و به همان نکاح سابق بر او حلال شـده, چنان که رسـول خـد(ص) زینب رابه ابـى العاص بـن ربیع که مسلمـان شـد به همـان نکـاح اول تسلیـم نمـود. 
۱۵ـ پـاسخ مبسـوط امـام جـواد به یک سـوال فقهى حج 
قال المامـون : یا یحیى سل ابـا جعفر عن مسئله فـى الفقه لتنظر کیف فقهه؟ فقـال یحیـى : یـا ابا جعفر اصلحک الله مـا تقـول فـى محـرم قتل صیـدا ؟ 
فقال ابو جعفر(ع): 
قتله فى حل او حرم, عالما او جاهلا, عمـدا او خطا, عبـدا او حـرا صغیـرا او کبیرا, مبدئا او معیدا.من ذوات الطیر او غیره؟ مـن ضغار الطیر او کباره. مصرا او نادما باللیل او فـى اوکارها او بالنهار و عیانا, محـرما للحج او للعمره؟ قال : فانقطع یحیـى انقطاعا لـم یخف علـى احد مـن اهل المجلـس انقطاعه و تحیر الناس عجبا من جواب ابى جعفر(ع). 
.....فقال الماءمـون : یا ابا جعفر ان رایت ان تعرفنا ما یجب علـى کل صنف مـن هذه الاصناف فـى قتل الصیـد? 
فقال علیه السلام :ان المحرم اذا قتل صیدا فى الحل و کان الصید من ذوات الطیر مـن کبـارها فعلیه الجزاء مضاعفا. 
و ان قتل فـرخـا فـى الحل فعلیه حمل قـد فطـم فلیست علیه القیمه لانه لیـس فـى الحرم. 
واذا قتله فـى الحرم فعلیه الحمل و قیمه الفرخ . و ان کان مـن الـوحـش فعلیه فـى حمار الـوحـش بقره و ان کان نعامه فعلیه بدنه. فان لـم یقدر فاطعام ستیـن مسکینـا. فـان لـم یقـدر فلیصـم ثمـانیه عشـر یـومـا. 
و ان کان بقره فعلیه بقـره, فان لم یقدر فلیطعم ثلاثین مسکینا, فان لم یقدر فلیصم تسعه ایام. 
و ان کان ضبیا فعلیه شاه,فان لم یقدر فلیطعم عشره مساکین, فان لم یجد فلیصم ثلاثه ایام. و ان اصابه فـى الحـرم فعلیه الجزاء مصافعا(( هـدیا بالغ الکعبه)) 
حقـا واجبـا ان ینحـره ان کان فـى حج بمنـى حیث ینحـر النـاس . و ان کـان فـى عمره ینحره بمکه فـى فناء الکعبه و یتصـدق بمثل ثمنه حتـى یکـون مضاعفا,و کذلک اذا اصاب ارنبا او ثعلبا فعلیه شاه و یتصدق بمثل ثمن شاه. و ان قتل حماما مـن حمام الحرم فعلیه درهم یتصـدق به. و درهـم یشتـرى به علفا لحمام الحرم. و فـى الفرح نصف درهم. 
و فى البیضه ربع درهـم و کل ما اتـى به المحرم بجهاله او خطا فلا شـىء علیه الا الصید. فان علیه فیه الفـداء بجهاله کان ام بعلـم , بخطا کان ام بعمد. 
و کل ما اتـى به العبـد فکفارته علـى صـاحـبه مثـل ما یلـزم صاحـبه. و کـل ما اتـى به الصغیر الذى لیـس ببالغ فلا شىء علیه.فان عاد فهو ممـن ینتقـم الله منه. و ان دل علـى الصید و هـو محرم و قتل الصیـد فعلیه فیه الفـداء. و المصر علیه یلزمه بعد الفـداء العقـوبه فـى الاخره. 
والنادم لاشىء علیه بعد الفداء فى الاخره و ان اصابه لیلا اوکارها خطا فلا شىء علیه الا ان یتصیـد بلیل او نهار فعلیه فیه الفداء و المحرم للحج ینحر الفـداء بمکه.(۱۷) 
مامون به یحیى بن اکثم گفت: از ابو جعفر(امام محمد تقى) مساله اى فقهى بپرس تا بنگرى در فقه چگونه است. 
یحیى گفت: اى اباجعفر! خدا کارت را رو به راه کند, چه مى گویى درباره محرمى که شکارى را کشته است؟ 
امام جـواد(ع) گفت: آن صید را در حل کشته یا در حرم؟ عالـم بـوده یا جاهل؟ به عمد بوده یا به خطا؟ آن محرم بنده بوده یا آزاد؟ صغیر بـوده یا کبیر؟ نخستیـن صید او بوده یا صید دوباره او؟ آن صیـد پرنده بـوده یا غیر آن؟ پـرنـده کـوچک بوده یا بزرگ؟ محرم با قصد صید پرنده دارد و مصر است یا تائب؟ ایـن صید در شب بـوده و از آشیانه بـوده یادر روز و آشکـارا؟ محـرم بـراى حج بـوده یا عمـره؟ 
رواى گـوید: یحیى بـن اکثم طورى واماند که واماندگى اش بر احدى از اهل مجلس پـوشیـده نمـانـدو همه مـردم از جـواب امـام جـواد(ع) در شگفت مـانـدند. 
بعداز آن که مردم پراکنده شـدنـد, مامـون گفت: اى ابا جعفر!اگر صلاح بدانى, آنچه را که بر هر صنف از ایـن اصناف در قتل صید, واجب است به ما بشناسان!امام جواد(ع) در پاسخ فرمود: چـون محرم صیدى از پرنده هاى بزرگ را در حل بکشد, یک گوسفند کفاره بر او باشد. و اگر در حرم باشد کفاره دو چندان است . و اگر جـوجه اى را در حل بکشـد بره از شیر گرفته اى بر اوست و بها بـر او نیست چـون در حرم نبـوده است. و اگر در حرم باشد بره و بهاى جـوجه هر دو به عهده اوست . و اگر آن صید حیـوان وحشـى باشد, در گورخر وحشى گاوى باید. و اگر شتر مرغ است یک شتر باید. و اگر نتوانــد شصت مسکیـن را اطعام کند. و اگر آن راهـم نتـواند هجـده روز روزه بـدارد. و اگــر شکار,گاو باشد بر او گاوى است. و اگرنتواند سى مسکـیـن را اطعـام بدهد, و اگر آن را هـم نتـواند نه روز روزه بگیرد.و اگـر آهـو باشد یـک گـوسفند بر اوست , و اگر نتواند ده مسکیـن را طعام دهد. و اگر نتـواند ســه روز را روزه بـدارد. 
و اگر در حرم شکـارش کـرده کفـاره دو چندان است و باید آن را به کعبه رساند و قربانـى کنـد و حق واجب است کـه اگر در احـرام حـج باشد کفاره رادر منـى بکشد آنجا که قربانگاه مردم است. و اگر در عمره باشد درمکه و در پناه کعبه بکشد. و به اندازه بهایـش هـم صدقه بدهد تا دو چـندان باشـد. و همچنیـن اگر خرگوشى یا روباهى صید کند یک گوسفند بر اوست و به اندازه بـهایش هم بـاید صدقه بـدهد. و اگر یکـى از کبـوتران حرم را بکشد یک درهـم صدقه دهد و درهم دیگـرى هـم دانـه بخرد بـراى کبـوتـران حرم. و اگر جـوجه باشـد نیـم درهـم.و اگر تخم بـاشد یک چهارم درهم. 
و هر خلافـى که محرم از راه نادانـى و یا خطا مرتکب شـود کفاره ندارد, جز همان صیـد که کفـاره دارد, جـاهل بـاشـد یـاعالـم , خطـابـاشـد یـا عمــد. 
و هر خلافى بنده کند تمام کفاره اش بر مـولاى اوست. و هر خلافـى کـودک نابالغ کند چیزى بر او نیست. و اگر بار دوم صید او باشد خـدا از او انتقام کشد ( و کفاره ندارد) اگر محرم شکار را به دیگرى نشان بـدهد واو آن را بکشـد کفاره بر اوست, و آن که اصـرار دارد و تـوبه نکـرده پـس از کفـاره, عذاب آخـرت هـم دارد. و اگر پشیمان است پـس از کفاره, عذاب آخرت ندارد. اگر شبانه از آشیانه به خطا شکار کرده چیزى بر او نیست, مگر قصد شکار داشته باشـد. و اگر عمـدا شکار کند, در شب باشـد و یا روز کفاره بـر اوست. و آن محرم به حج است بایـد کفاره را در مکه قربانى کند. 
۱۶ـ سرچشمه دانش على علیه السلام 
علـم رسـول الله (ص) علیـا(ع) الف کلمه , کل کلمه یفتح الف کلمه.(۱۸) 
پیامبر اکرم(ص) هزار کلمه (از علوم را) به على(ع)آموخت که از هر کلمه اى هزار کلمه منشعب مى شد. 
۱۷ـ سفارش پیامبر اکرم (ص) به فاطمه(س) 
ان رسول الله (ص) قال لفاطمه(س) : 
اذا انامت فلا تخمشـى على وجها, ولاترخـى على شعرا, و لا تنادى بالـویل ولا تقیمى علـى نائحه, ثـم قال: هذا المعروف الذى قال الله عزوجل فى کتابه(ولایعصینک فـى معروف) (سوره ممتحنه,آیه ۱۲)(۱۹) 
رسول خدا (ص) به فاطمه (س) گفت: 
وقتى که من از دنیا رفتـم به خاطر مـن صورت را نخراش, و مو را پریشان منماى , و واویلا نکـن و بر مـن نوحه نخوان, سپس فرمود: این همان معروفى است که خداوند عزوجل در کتـابـش فـرمـوده: (( و تـو را در معروفـى نـافـرمـانـى نکننـــد.)) 
۱۸ـ مهدى منتظر 
ان القـائم منا هـو المهدى الذى یجب ان ینتظر فـى غیبته و یطاع فـى ظهوره, و هو الثالث من ولى.(۲۰) 
همانا قائم از ماست او همان مهدىاى است که واجب است در زمان غیبتـش منتظرش بـاشنـد و در وقت ظهورش اطـاعتـش کننـد و او سـومیـن نفـر از اولاد مــن است. 
۱۹ـ دیدار با دوستان 
ملاقـات الاخـوان نشـره و تلقیح للعقل و ان کان نزرا قلیلا.(۲۱) 
ملاقـات و زیارت بـرادران سبب گستـرش و بارورى عقل است, اگر چه اندک باشـد. 
۲۰ـ هواى نفس 
من اطاع هواه اعطى عدوه مناه.(۲۲) 
کسـى که فـرمـان هـوى نفـس خـویـش را بـرد آرزوى دشمنـش را بـر آورد. 
۲۱ـ مرکب شهوت 
راکب الشهوات لاتستقال له عثره,(۲۳) 
کسـى که بـرمـرکب شهوات سـواراست, از لغزش درامـان نخـواهـد مـانـد. 
۲۲ـ متمسکین به خدا 
کیف یضیع من الله کافله, و کیف ینجوا من الله طالبه و مـن انقطع الى غیر الله وکله الله الیه.(۲۴) 
چگونه ضایع مى شـود کسى که خدا, عهده دار و سرپرست اوست؟ وچگونه فرار مى کند کسى که خدا جـوینده اوست؟ کسـى که از خـدا قطع رابطه کنـد وبه دیگرى تـوکل نماید, خداونداو را به همان شخص واگذار نماید. 
۲۳ـ شناخت آغاز و انجام 
من لم یعرف الموارد اعیته المصادر.(۲۵) 
کسـى که محل ورود رانشنـاسـد, از یـافتـن محل خـروج درمـانـده گـردد. 
۲۴ـ نتیجه تلاش استوار 
اتئد تصب او تکد.(۲۶) 
سخت بکـوش تـا به مقصـود دست یـابـى , و گـرنه در رنج فـرومـانى. 
۲۵ـ سپاس نعمت 
نعمه لاتشکر کسیئه لا تغفر.(۲۷) 
نعمتـى که بـراى آن شکـرگزارى نشـود, مانند گناهى است که آمـرزیـده نگردد. 
۲۶ـ سازش با مردم 
من هجر المداره قاربه المکروه.(۲۸) 
کسـى که سازش و مدارا با مـردم را رها کنـد, نـاراحتـى به او روى مـىآورد. 
۲۷ـ نتیجه کار بدون آگاهى 
من عمل على غیر علم ما یفسد اکثر مما یصلح .(۲۹) 
کسى که کارى را بدون علم و دانش انجام دهد.افسادش بیش از اصلاحش خواهد بود. 
۲۸ـ قضاى حتمى 
اذا نزل القضاء ضاق القضاء.(۲۹) 
چـون قضـاى الهى فـرود آیـد, عرصه بـر آدمـى تنگ آیـد. 
۲۹ـ افشاگرى زمان 
الایـام تهتک لک الامـر عن الاسـرار الکامنه.(۳۰) 
روزگـار و گذشت زمـان , پـرده از روى کـارهـاى نهفته بـرمـى دارد. 
۳۰ـ دقت و خودپایى 
التحفظ على قدر الخوف.(۳۱) 
خود را پاییدن به اندازه ترس است. 
۳۱ـ چنین مباش 
لاتکـن ولیـا لله فـى العلانیه, عدوا له فـى السـر.(۳۲) 
در ظاهـر دوست خـدا و در بـاطـن دشمـن او مباش . 
۳۲ـ چهار عامل محرک 
اربع خصـال تعیـن المـرء على العمل: الصحه و الغنى و العلم والتـوفیق.(۳۳) 
چهار چیز است که شخص را به کار وا مى دارد: سلامت, بى نیازى, دانـش و تـوفیق. 
۳۳ـ رضایتى که در حکم عمل است 
العالـم بـالظلـم و المعیـن علیه و الـراضـى به, شـرکـاء.(۳۴) 
کسى که آگاه به ظلم است و کسى که کمک کننده بر ظلم است و کسى که راضى به ظلم است, هر سه شریک اند. 
۳۴ـ گناهان مرگ خیز 
مـوت الانسان بالذنـوب اکثـر مـن مـوته بالاجل و حیاته بـالبر اکثر من حیاته بالعمـر.(۳۵) 
مـرگ آدمـى به سبب گناهان بیشتـر است از مـرگـش به واسطه اجل, و زنـدگى و ادامه حیـاتـش به سبب نیکوکارى , بیشتر از حیاتش به واسطه عمر طبیعى 
۳۵ـ عوامل جلب محبت 
ثلاث خصـال تجلب بها المـوده: الانصـاف و المعاشـره و المـواسـاه فى الشده و الانطواء على قلب سلیم.(۳۶) 
سه چیز است که به وسیله آن دوستـى حـاصل گـردد: انصـاف, ومعاشـرت و همیـارى در وقت سختـى, وسپـرى نمـودن عمر با قلب پـاک. 
۳۶ـ اعتماد به خدا, نردبان ترقى 
الثقه بـالله ثمـن لکل غال و سلـم الـى کل عال. (۳۷) 
اعتماد به خـداوندبهاى هر چیز گـرانبها و نردبان هر امر بلند مرتبه اى است. 
۳۷ـ سرعت تقرب,بادلهاى پاک 
القصـد الـى الله تعالـى بـالقلـوب ابلغ مــن اتعاب الجـوارح بالاعمال.(۳۸) 
با دلها به سوى خداوند متعال آهنگ نمودن رساتر از به زحمت انداختن اعضا با اعمال است. 
۳۸ـ پرهیز از آدم شرور 
ایاک و مصـاحبه الشـریـر فانه کالسیف المسلول یحسن منظره و یقبح اثره.(۳۹)
از همراهـى و رفاقت با آدم شـرور و بد جنس بپرهیز زیرا که او ماننـد شمشیر بـرهنه است که ظاهـرش نیکـو و اثرش زشت است. 
۳۹ـ مانع خیر, دشمن آدمى است 
قد عاداک من ستر عنک الرشد اتباعا لمـا تهواه.(۴۰) 
کسى که به خاطر هواى نفسش هدایت و ترقى را از تو پوشیده داشته , حقا که با تو دشمنى ورزیده است. 
۴۰ـ اسباب رضوان خدا و رضایت آدمى 
ثلاث یبلغن بالعبد رضوان الله تعالى: کثره الاستغفار , ولین الجانب, و کثره الصدقه و ثلاث من کن فیه لم یندم: ترک العجله و المشـوره و التـوکل علـى الله عند العزم.(۴۱) 
سه چیز است که رضـوان خـداوند متعال را به بنـده مـى رسـانـد: ۱ـ زیادى استغفار , ۲ـ نرمخو بودن, ۳ـ و زیادى صدقه. 
و سه چیز است که هـر کـس آن را مـراعات کنـد پشیمـان نشــود: ۱ـ ترک نمودن عجله, ۲ـ مشورت کردن, ۳ـ وبه هنگـام تصمیـم, تـوکل بـر خـدا نمـــودن.

___________________________________________________
۱ـ تحف العقـول, ص ۴۵۷, چـاپ جـامعه مـدرسیـن.
۲ـ همان , ص ۴۵۷. ۳ـ همان, ص ۴۵۷.
۴ـ تحف العقول,ص ۴۵۷. 
۵ـ همان ,ص ۴۵۶. 
۶-سوره اعراف ، ۳۹.
۷ـ همان,ص ۴۵۶. 
۸ـ تحف العقول ,ص ۴۵۶. 
۹ـ همان,ص ۴۵۶. 
۱۰ـ تحف العقول, ص ۴۵۶. 
۱۱ـ همان,ص ۴۵۶. 
۱۲ـ تحف العقول ,ص ۴۵۵. 
۱۳ـ همان, ص ۴۵۴. 
۱۴ـ مسند الامام الجواد, ص ۲۴۷. 
۱۵ـ تحف العقول , ص ۴۵۴. 
۱۶ـ ظهار ایـن است که کسى به زنـش بگوید: ظهرک کظهر امى ـ یعنى پشت تـو مانند پشت مادر من است. 
۱۷ـ تحف العقول. ص ۴۵۲,ص ۴۵۳. 
۱۸ـ مسند الامام الجواد,ص ۹۷. 
۱۹ـ مسند الامام الجواد, ص ۱۰۱. 
۲۰ـ پیشین, ص ۱۳۱. 
۲۱ـ مسند الاما الجواد,ص ۲۴۲. 
۲۲ـ همان,ص ۲۴۳. 
۲۳ـ همان , ص ۲۴۳. 
۲۴ـ همان, ص ۲۴۳. 
۲۵ـ مسندالامام الجواد,ص ۲۴۳. 
۲۶ـ همان, ص ۲۴۳. 
۲۷ـ همان,ص ۲۴۳. 
۲۸ـ همان,ص ۲۴۴. 
۲۹ـ مسندالامام الجواد,ص ۲۴۴. 
۳۰ـ همان,ص ۲۴۵. 
۳۱ـ پیشین,ص ۲۴۵. 
۳۲ـ همان,ص ۲۴۵. 
۳۳ـ همان,ص ۲۴۶. 
۳۴ـ همان,ص ۲۴۷. 
۳۵ـ مسند الامام الجواد,ص ۲۴۸.
۳۶ـ پیشین, ص ۲۴۸. 
۳۷ـ همان , ص ۲۴۴.
۳۸ـ مسند الامام الجواد,ص ۲۴۴. 
۳۹ـ همان,ص ۲۴۳.
۴۰ـ همان,ص ۲۴۴. 
۴۱ـ مسندالامام الجواد,ص ۲۴۷