بسم الله الرحمن الرحیم





امشب است آن شب که شادى بر در دربارعشق
حلقه مى‌کوبد که عقل آمد پى دیدار عشق


ساقیا لبریز کن امشب ز مى پیمانه را
تا به مستى پرده بردارم من از اسرار عشق


سینه زن‌ها، سینه چاکان، سینه سرخان را بگو
دست افشانى کنید آمد سپه‌سالار عشق

تا که سازد پرچم خودکامگى را سرنگون
زد قدم در ملک عالم میر و پرچمدار عشق


نقطه پرگار هستى گر حسین بن على است
آمد از ره پاسدار نقطه پرگار عشق


تا دهد سرمشق جانبازى به جانبازى ما
آمد آن جانبازى قطعه قطعه پیکار عشق


آن که با تیغ کجش شد قامت اسلام راست
آمد از ره تا ببوسد سنگر ایثار عشق


تشنه لب رفت و برون شد تشنه و لب تشنه کرد
جان شیرین را نثار مقدم دلدار عشق

بر سر پیمان نشست و با عدو پیمان نبست
داد سر با سرفرازى تا که شد سردار عشق


دست داد و دست از فرزند زهرا برنداشت
کز مقام و مرتبت شد جعفر طیار عشق


چشم داد و چشم بر خوان ستمکاران ندوخت
تا که شد سیراب از سرچشمه سرشار عشق


می‌شود مستور زیر ابر تا روز معاد
ماه بیند روى ماهش تا که نگردد خار عشق


از على باید چنین فرزند تا روز مصاف
همچو گل پرپر شود تا که نگردد خار عشق


شیر حق را شرزه شیرى داد حق، کز هیبتش
روبهان را مى‌کند در دهر تار و مار عشق


اى بنازم بر چنین آزاد مردى کزشرف
گوى سبقت برده در ایثار با اقرار عشق

آفرین بر همت مردانه‌اش کز یک نگه
چون على وا مى‌کند صدها گره از کار عشق


رحمت حق باد بر شیر تو اى ام البنین
این چنین شیرى نمودى هدیه بر دادار عشق


تا که او باب الحوائج هست دست حاجتى
شاعر ژولیده را نبود بر اغیار عشق