بسم الله الرحمن الرحیم


یا حسین علیه السلام


چشمهایت حکایتی دارند

که زهیر و حبیب می دانند

شاعران حس ِ ناب شعرت را

اثر عطر سیب می دانند

 

حضرت عشق،ای مسیح وهب


من مسلمان ِ معجزات توأم


به صلیبم بکش،بسوزانم


خضر میخانه ی فرات توأم

 

از نگاهت بهشتیان سیراب


احتیاجی به سلسبیل که نیست


از لبانت شراب می ریزد


مستی عون بی دلیل که نیست

 

خون عابس به گردن ِ زلفت


ذکر«حُب الحسین» گویا بود

دلفریبی ِ زلف افشانت

هنر شانه های زهرا بود


چقدر کشته مرده داری تو

وحدت عشق و عقل لازم شد

موی آشفته ی شما این بار

قاتل جان حُر و مُسلم شد


صوت داوودی تو باعث شد


پیکری غرق خون به رقص آمد


همه دیدند یک غلام سیاه


زیر تیغ جنون به رقص آمد


هو نکش ،آسمان تنش لرزید

 و اذا زلزلت ... قمر خندید 

مرگ در راه تو چه شیرین است

لب قاسم به نیشکر خندید


خنده هایت بُریر می سازد


خنده ات را ز ما دریغ نکن


یوسفی؛ ما ندیده می دانیم


امتحان ترتج و تیغ نکن

وحید قاسمی