بسم الله الرحمن الرحیم
متن اصلى
سالک گفت : به عین الیقین گفتم : روح کلى را برایم وصف کن تا وقتى آن را دیدم بشناسم و چون به او رسیدم ، سر به سجده فرود آرم . عین الیقین گفت : نه بسیط است و نه مرکب ، قصد طریق نمى کند و میل انحراف ندارد، از امکان و از تقسیم پاک و از در آمدن در اجسام منزه است ، حامل امانت الله و در برگیرنده صفات والاست . ماده او نسبت به اجسام مقابل خود، همچون نسبت ماده خلیفه گیرنده او نسبت به اوست . داخل در ذات و خارج از صفات نیست ، صفتى از معروف است و صفت از موصوف جدا نمى شود، حادثى است که از قدیم بى نیاز صادر شده ، سر پنهان و معنى بزرگ و گرامى را به وى بخشیده است ، سایه ندارد و چیزى چون او نیست ، آینه اى نورانى که حقیقت مصور خود را در آن مى بینى ، وقتى صورت خویش در آینه متجلى دیدى ، بدان که آن مطلوب تو است و بدان که رسیده اى و باید حفظش کنى . پیوسته با همنشین رفیق در آفاق مى گردم و بر اسب مراد مى نشینم و بیابان هاى خراب را در مى نوردم ، بر شترهاى نجیب سوار مى شوم تا بادها بر بساط من بوزد، دریاها را در مى نوردم و در طلب آن صورت شریف فراخوانده نزد خلیفه ، حجاب ها و پرده ها را از هم مى درم . از زمانى که از عین جدا شدم ، صورتم بر من جلوه یى نکرد، تا تو را دیدم به راستى خود را دیدم ، بگو تو کیستى و از کجایى ؟