بسم الله الرحمن الرحیم




امشب حرم خدا حرم شد 

از مقدم یار محترم شد 

کعبه شده محو و مات و مدهوش 

دیوار ز هم گشوده آغوش 

هر قطعة سنگ، کوه طوری است 

هر نخلة خشک، نخل نوری است 

در زمزمه‌های آب زمزم 

آوای علی علی است هر دم 

ای هجر، شب وصال تبریک 

مجد و شرف و جلال تبریک 

هر ریگ روان شده ثناگو 

با ذکر علی علی علی هو 


سر زد ز صفا صفای مطلق 

ای مرده بگو علی علی حق 

حوران همه جان به کف نهادند 

در پشت مقام ایستادند 

بت‌های حرم به سجده رفتند 

با هم، دم یا علی گرفتند 

ای کعبه زهی زهی سعادت 

میلاد تو شد از این ولادت 

ای کعبه سعادتت مبارک 

ای بیت، ولادتت مبارک 

ای دختر شیر، شیر زادی 

بر خلق جهان امیر زادی 

این شیر خداست روی دستت 

شمشیر خداست روی دستت 


این جان محمد است، مادر 

قرآن محمد است، مادر 

تو حامل نور سرمد استی 

تو مادر جان احمد استی 

بر خویش ببال مام کعبه 

طفل تو بُود امام کعبه 

نوزاد تو پیر کائنات است 

طفل تو امیر کائنات است 

روزی که نبود نام هستی 

می‌کرد علی خداپرستی 

از صبح ازل علی، علی بود 

پیوسته به هر ولی ولی بود 

در بود و نبود مقتدا بود 

او بود و محمد و خدا بود 


ای نفس رسول و جان قرآن 

ای دست خدا، زبان قرآن 

خورشید بلند بام کعبه 

از صبح ازل امام کعبه 

ای خانة کعبه زادگاهت 

ای صحنة حشر دادگاهت 

تو احمد و احمد است حیدر 

یک روح که دیده در دو پیکر 

گفتار همارة تو تنزیل 

شاگرد قدیمی تو جبریل 

در لیلة قدر، قدر قدری 

در صحنه بدر، بدر بدری 

میدان نبرد پای بستت 

شمشیر نیازمند دستت 


تو قله عرش را امیری 

یا همدم کودک صغیری؟ 

غیر از تو که، ای خدای را شیر 

بخشیده به خصم خویش شمشیر؟ 

در ملک وسیع حق امامی 

با پیر فقیر هم کلامی 

با آنکه امام جمع بودی 

در بزم فقیر، شمع بودی 

تو مالک عرش در زمینی 

حیف است میان ما نشینی 

در عرش امام آفتابی 

در فرش چرا ابوترابی؟ 

ای قلب تو خانة محمد 

جای تو به شانة محمد 


تو بت‌شکن و خداپرستی 

بر شانه وحی بت شکستی 

بت‌های حرم قیام کردند 

بر تو همگی سلام کردند 

هر بت که فتاد و بر زمین خفت 

فریاد کشید و یا علی گفت 

ای پشت سرت دعای کعبه 

ای بت‌شکن خدای کعبه 

ای مهر تو لطف بی‌نهایت 

توحید و نبوت و ولایت 

مهر تو بود تمام دینم 

تا کور شود عدو من اینم 

روزی که نه آب و نه گِلم بود 

جای تو به خانة دلم بود 


با مهر تو روی خود نمودم 

با مهر تو چشم خود گشودم 

دل را به ولات زنده کردم 

گه گریه و گاه خنده کردم 

ای شهد ولایت تو شیرم 

ای کرده به عشق خود اسیرم 

مادر که میان گاهواره 

می کرد به صورتم نظاره 

هر شب که به گاهواره خفتم 

تا صبح علی علی شنفتم 

صد شکر خدای را که هر دم 

با دوستی تو رُشد کردم 

عمری به محبتت اسیرم 

تا با تو بمانم و بمیرم 

ای مهر تو بود و هست میثم 

فردا تو بگیر دست میثم