بسم الله الرحمن الرحیم
عاقل از دنیای حرام پرهیز می کند!
«مثل الدّنیا کمثل الحیّة، لینٌ مسّها والسمُ الناقع فی جوفها یهوی إلیها الغر الجاهل ویَحذَرُها ذواللُّبِّ العاقل»1
شرح گفتار
امیرمتقیان امام علی علیه السلام در این بخش از کلام نورانی و حکیمانه ی خویش نسبت به خطر دنیا گوشزد نموده، و در این باره به زیبایی فرموده است: «دنیای حرام چون مار سمی است پوست آن نرم، ولی سمّ کشنده در درون دارد، نادان فریب خورده به آن میگراید و هوشمند عاقل از آن دوری می گزیند».
سخن مولای متقیان امام علی علیه السلام بیانگر آن است که انسان در زندگی تا می تواند باید از دنیای حرامی که به کام دنیا پرستان شیرین و لذّت بخش است به شدّت پرهیز نماید. چرا که در غیر این صورت دنیا با ظاهر زیبا و دل انگیزی که دارد می تواند براحتی خانه قلب آدمی را تسخیر و تحت سیطره ی خود قرار دهد .
در چنین اوضاع اسف باری است که باید گفت: آثار مرگبار دنیا دامنگیر انسان شده و سعادت ابدی انسان را به طرز شگفتی به مخاطره خواهد انداخت.
دندان روی جگر بگذار تا کام وجودت شیرین شود!
آنچه پیرامون موضوع دنیا می توان مطرح نمود آن است که با وجود سفارش های مکرر آیات قرآن کریم و نیز توصیه های دلسوزانه ی پیشوایان معصوم(صلوات الله علیهم اجمعین) هنوز شاهدیم که عدّه ای دو دستی به دنیا چسبیده، و به هیچ قیمتی حاضر نمی شوند از لذّت های نامشروع آن دست بردارند.
امیرالمۆمنین علی(علیه السلام) خطاب به چنین انسان هایی میفرماید: «مَرارة ُالدنیا حلاوة ُالاخرة، و حلاوة ُالدنیا مَرارةُ الاخرة » 2. تلخی دنیا، شیرینی آخرت، و شیرینی دنیا، تلخی آخرت را به همراه دارد.
از فرمایش امام علی(علیه السلام) استفاده می شود که اگر انسان در این چند صباحی که در این دنیا زندگی می کند، دندان روی جگر گذاشته، و با خویشتن داری، از لذّت های حرام و خوشگذرانی های نامشروع [از قبیل: شرکت در مجالس لهو و لعب، رقاصی، تماشای فیلم و تصاویر مستهجن و... ] پرهیز نماید، طولی نمی کشد که در قیامت خالق هستی کام وجودش را از بهترین نعمت های بی نظیر بهشتی شیرین و گوارا خواهد نمود.
مشکل اساسی ومهمی که دراین دنیا گریبانگیر بسیاری از انسان ها شده ،آن است که آنها در اثر فاصله گرفتن از فرامین نورانی خالق متعال ونیز آموزه های ائمه اطهار(علیهم السلام )به هیچ وجه به کوتاهی عمر وناپایداری دنیا توجّه ای نداشته ،وبی آنکه به مرگ وپایان زندگی دنیوی بیاندیشند ، مستانه خود را مشغول دنیا نموده ،وزرق وبرق اموال بی ارزش دنیا چشم باطنشان را کور ونابینا ساخته است
از کوتاهی عمر و ناپایداری دنیا عبرت بگیریم!
مشکل اساسی و مهمی که در این دنیا گریبانگیر بسیاری از انسان ها شده، آن است که آنها در اثر فاصله گرفتن از فرامین نورانی خالق متعال و نیز آموزه های ائمه اطهار(علیهم السلام) به هیچ وجه به کوتاهی عمر و ناپایداری دنیا توجّه ای نداشته، و بی آنکه به مرگ و پایان زندگی دنیوی بیاندیشند، مستانه خود را مشغول دنیا نموده، و زرق و برق اموال بی ارزش دنیا چشم باطنشان را کور و نابینا ساخته است.
خالق هستی در کلام نورانی خویش به منظور بیدار سازی چنین انسان های غفلت زده و گمراهی با یک مثل زنده و گویا –که در زندگی بارها آن را دیده و تجربه کرده اند - حقیقت امر را مجسّم نموده، تا هر چه زودتر از خواب مرگبار غفلت بیدار شده و از لحظات عمر ارزشمندخود به خوبی استفاده کنند.
آن یگانه خالق متعال در سوره مبارکه ی کهف در این باره فرموده است: «واضرب لهم مثل الحیاة الدنیا کماءٍ انزلناه من السماء فاختلط به نبات الأرض فأصبح هشیماً تذروه الریاح وکان الله علی کل شیء مقتدراً».3
ترجمه: زندگی دنیا را برای آنها به آبی تشبیه کن که از آسمان می فرستیم و به وسیله ی آن گیاهان زمین، سر سبز و در هم فرو می روند، اما بعد از مدتی می خشکند، به گونه ای که بادها آنها را به هر سو پراکنده می کنند و خداوند بر هر چیز تواناست.
آنچه در توضیح کلام نورانی حضرت حق میتوان گفت آن است که: خداوند بی همتا در این آیه شریفه، آغاز و پایان زندگی هر انسانی را در قالب مثال به تصویر کشیده و دنیا را به قطره های بارانی که از آسمان فرو می ریزد تشبیه نموده است.
با ریزش این قطرات حیات بخش، دانه های نهفته در زمین و نیز گیاهان خفته و بی جان، روح و طراوتی تازه یافته، و رشد و نمو خود را آغاز می کنند، طولی نمی کشد که گیاهان زمین در اثر رشدی که داشته اند سر بر هم گذاشته و در هم فرو می روند.
دشت و کوه و صحرا یک پارچه سبز و خرّم می شوند و شکوفه ها و گل ها و میوه های رنگارنگ، زینت بخش آنها می شوند.
گویی همه می خندیدند و به وجد آمده و فریاد شادی می کشند.
ما انسان ها نیز یک روز کودکی بودیم همچون غنچه ی نوشکفته، سپس به مرحله ی جوانی رسیده و هم چون گلی پر طراوت می شویم، سپس پیر و ناتوان شده و همچون گلهای پژمرده، خشکیده و فرسوده می شویم. مدتی به همین منوال می گذرانیم که ناگهان طوفان مرگ به سراغ گل وجود ما آمده، و برگهای خشکیده ی جان و تن ما را با خود می برد.
آری این طبیعت دنیاست که هیچ کس- چه خوب و چه بد – در آن دوام نیاورده و عاقبت همگی باید خزان عمر خویش را نظارهگر باشیم.
بنابراین ما نباید بیش از حد مجاز به دنیا روی خوش نشان داده، و عشق و دوستی آن را در اعماق جان خویش قرار دهیم، چرا که در صورت چنین عملکرد ناشایستی، سرمایه ی عظیم عمر ما بر باد رفته، و در پایان کار نیز، دنیا با ناجوانمردی و بی رحمی تمام، مُزد آن همه رفاقت و دوستی را این گونه به ما می دهد که ما را با جسمی بی جان و روحی خسته و آزرده تنها گذاشته، و آه و حسرتی جانکاه را وبال جانمان خواهد نمود.
ما انسان ها نیز یک روز کودکی بودیم همچون غنچه ی نوشکفته ،سپس به مرحله ی جوانی رسیده وهم چون گلی پر طراوت می شویم ،سپس پیر وناتوان شده وهمچون گلهای پژمرده ،خشکیده وفرسوده می شویم .مدتی به همین منوال می گذرانیم که ناگهان طوفان مرگ به سراغ گل وجود ما آمده، وبرگهای خشکیده ی جان وتن ما را با خود می برد. آری این طبیعت دنیاست که هیچ کس-چه خوب وچه بد –درآن دوام نیاورده وعاقبت همگی باید خزان عمر خویش رانظاره گر باشیم. بنابراین ما نباید بیش از حد مجاز به دنیا روی خوش نشان داده،وعشق ودوستی آنرا در اعماق جان خویش قرار دهیم
آیا به دنیا و لذّت های حرامش تمایل داری؟!
روزى حضرت داود(علیهالسلام ) از منزل خود بیرون رفت و زبور مىخواند[ زیبایی صدای آن حضرت به اندازه ای بود که هرگاه آن حضرت زبور مىخواند،حیوانات وحشی و پرندگان و حتی کوه ها و صخره ها به آن گوش مىکردند] او هم چنان مىرفت تا به دامنه کوهى رسید بالاى آن کوه پیغمبرى بود حزقیل نام که در آن جا به عبادت مشغول بود .
آن پیغمبر وقتی صداى مرغان و وحوش و حرکت کوهها و سنگها را دید و شنید، فهمید که داود است که زبور مىخواند .
حضرت داود به او گفت: اى حزقیل ! اجازه مىدهى که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت حق به حزقیل وحى رسید:
داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید .
حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد کار خطاء و گناهى کردهاى؟ گفت: نه ، گفت: هرگز دچار عجب و غرور شده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز میل به دنیا و لذات[حرام ] دنیا پیدا کرده ای؟! گفت: بله، گفت: چگونه این تمایل را از خود دور کرده و باعث سردی آن می شوی؟ گفت: هرگاه این تمایل در من ایجاد می شود، داخل این غار مىشوم که مىبینى و به آنچه در آنجاست نظر مىکنم ، این میل از من برطرف مىشود .
حضرت داود به همراه او داخل آن غار شد، دید که یک تختى در آنجا گذاشته است و بر روى آن تخت، جمجمه انسانی و پارهاى استخوانهاى نرم شده گذاشته و در کنار آن لوحى دید از فولاد و در آنجا این جمله نقش بسته بود که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهى کردم و هزار شهر بنا کردم و ... ، آخر عمر من این است که مىبینى که خاک فراش من است، و سنگ بالش من، و کرم ها و مارها همسایه من هستند، پس هر که مرا زیارت کند، باید فریفته دنیا نشده و گول آن را نخورد! 4
پی نوشت ها:
1-نهج البلاغه؛ کلمات قصار ،حکمت119، ص652، ترجمه محمد دشتی
2- نهج البلاغه؛ کلمات قصار ،حکمت251،ص680، ترجمه محمد دشتی
3-سوره کهف، آیه 45
4-برگرفته از کتاب عرفان اسلامی؛نوشته حسین انصاریان ،ج8،باب32