بسم الله الرحمن الرحیم


سخن حقی که از آن اراده باطل شده چیست؟!

امام علی

امام علی علیه السلام هنگامى که شنید خوارج مى‏ گویند: «لا حکم الا لله‏: فرمانى جز فرمان خدا نیست.» فرمود: سخن حقى است که از آن اراده باطل شده! آرى درست است فرمانى جز فرمان‏ خدا نیست ولى اینها مى‏ گویند: زمامدارى جز براى خدا نیست، در حالى که مردم به‏ زمامدارى نیازمندند خواه نیکوکار باشد یا بدکار تا مۆمنان در سایه حکومتش به کار خویش‏ مشغول و کافران هم بهره‏ مند شوند و مردم در دوران حکومت او، زندگى را طى کنند و به وسیله او اموال بیت المال جمع‏ آورى گردد و به کمک او با دشمنان مبارزه شود، جاده ‏ها امن و امان، حق ضعیفان از نیرومندان گرفته شود، نیکوکاران در رفاه و از دست‏بدکاران، مردم در امان باشند!

در روایت دیگر آمده است، امام علیه السلام چون سخن خوارج را شنید که مى‏ گفتند: فرمانى جز فرمان خدا نیست فرمود: منتظر حکم خدا درباره شما هستم! و نیز فرمود: اما در زمان حکومت پاکان، پرهیزکاران به خوبى انجام وظیفه می کنند، ولى در حکومت‏ بدکاران، ناپاکان، از آن بهره‏ مند مى‏ شوند تا مدتش سر آید و مرگش‏ فرا رسد!

این سخن امام علیه السلام گویا اشاره به این است که زندگى اجتماعى‏ بدون حکومت ممکن نیست و حکومت‏ بدون زمامدار و رئیس معنى ندارد، اگر مردم حکومت صالحى تشکیل بدهند اجتماع خود را از جمیع جهات به‏ پیش برده‏ اند و اگر چنین نکنند شخصى فاجر و بدکار بر آنها مسلط مى‏ گردد، زیرا جامعه سرانجام بدون حکومت‏ باقى نخواهد ماند.

 

خوارج چه گروهی بودند؟

داستان شکل گیری خوارج به این قرار است که در جنگ صفین هنگامی که سپاهیان معاویه به نیرنگی که عمرو عاص طراحی کرده بود، دست زدند و قرآن بر سر نیزه ها بستند و شعار حکمیت قرآن و فریادهای مهر آفرین دیگر سر دادند، گروهی از سپاهیان امام علی علیه السلام آن حضرت را با تهدید به قتل مجبور به پذیرش حکمیت کردند.

در تعیین حکم نیز اّن حضرت را مجبور به قبول حکمیت ابوموسی اشعری نمودند، هرچه حضرت فرمود: معاویه عمرو عاص را حکم قرار می دهد، و ابوموسی از عهده نیرنگ های عمرو برنمی اّید، اینک که تصمیم به حکمیت گرفته اید، ابن عباس را برگزینید، لیکن نپذیرفتند و بر انتخاب ابوموسی اصرار ورزیدند.

پس از بازگشت حضرت علی علیه السلام از صفین، آنان از سپاه آن حضرت جدا شدند و در حروراء و نخیله اردو زدند. جنگ نهروان برای سرکوب این گروه بر پا شد. با اینکه سران و بسیاری از حامیان آنها در نهروان از بین رفتند، باقی مانده آنان مکتب مستقلی تأسیس کردند و بدین سان اندیشه خوارج در میان مسلمانان باقی ماند

در طی جلساتی که این دو حکم (ابوموسی و عمرو عاص) داشتند، عمرو عاص به ابوموسی گفت: مشکلات امت اسلام مربوط به علی و معاویه است، اگر من و تو این دو تن را از خلافت خلع کنیم مردم شخص دیگری را به عنوان خلیفه انتخاب می کنند و اختلاف برطرف میشود!.

ابوموسی نظر عمرو عاص را پذیرفت و قرار شد در روز موعود در مجلسی که سران دو سپاه و بزرگان کشوری جمعند، دو حکم رأى خود را اعلام نمایند. روز موعود فرا رسید و هر دو در اّن مجلس حاضر شدند، همه مردم منتظر اعلام رأی دو حکمند، عمروعاص به ابوموسی گفت: اول تو بر بالای منبر برو و رأی توافق شده را اظهار کن، زیرا تو صحابی پیامبر هستی و من به جهت احترام بر تو مقدم نمی شوم!

ابن عباس در اّن مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: تو ابتدا به سخن مکن و بر منبر مرو! بگذار اول عمرو بر منبر برود و سخن بگوید، ولی ابوموسی به جهت ساده لوحی نپذیرفت و فریب عمرو عاص را خورد و بر بالای منبر رفت و گفت: من در توافقی که با عمرو نمودیم تصمیم گرفتیم علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و من مانند این انگشتر که از دست بیرون می اّورم علی و معاویه را از خلافت خلع می نمایم!

عمرو عاص بلافاصله بر فراز منبر رفت و گفت: رأی ابوموسی را شنیدید، من نیز علی را از خلافت خلع می کنم ولی مانند این انگشتر که در دست می نمایم معاویه را به خلافت منصوب می کنم! ابو موسی فریاد زد تو مکر و حیله نمودی و او را ناسزا گفت، ولی کار از کار گذشته بود.

خوارج

ماجرای حکمیت

گروهی که امیرالمۆمنین علیه السلام را مجبور به قبول حکمیت و همچنین تعیین ابوموسی کرده بودند، چون به نیرنگ معاویه و عمرو عاص پی بردند، ناراحت به حضور امیرالمومنین اّمدند و اظهار داشتند: که ما اشتباه کردیم و گناه کردیم و به درگاه خدا توبه می کنیم، ای علی تو هم با پذیرفتن حکمیت گناه کرده ای! باید تو هم از گناه خود توبه کنی! حضرت فرمود :من که با حکمیت موافق نبودم، شما اصرار بر قبول آن داشتید و مرا نیز به پذیرفتن آن مجبور ساختید، ولى اصل «حکمیت» خلاف و گناه نیست، بلکه این دو حکم گناه کرده اند و برخلاف کتاب خدا، نظر داده اند.

گروهی از این افراد که در همان روز انعقاد پیمان، از کرده خود پشیمان شده بودند، با همراهی برخی دیگر از سپاهیان امام علی علیه السلام شعار «لا حکم الا لله» سر دادند و حکم قرار دادن افراد را موجب کفر شمردند. آنان می گفتند: ما از لغزش خود برگشتیم و توبه کردیم. و از امام علی علیه السلام هم می خواستند که باز گردد و توبه کند.

خوارج نمی گفتند خطای ما در این بود که تسلیم نیرنگ معاویه و عمرو عاص شدیم و جنگ را متوقف کردیم و هم نمی گفتند که پس از قرار حکمیت، در انتخاب داور خطا کردیم که ابوموسی را حریف عمرو عاص قرار دادیم، بلکه می گفتند اینکه دو نفر انسان را در دین خدا حکم و داور قرار دادیم خلاف شرع و کفر بود، حاکم منحصرا خداست و نه انسانها. آمدند پیش امام علی علیه السلام که نفهمیدیم و تن به حکمیت دادیم، هم تو کافر گشتی و هم ما، ما توبه کردیم تو هم توبه کن. مصیبت تجدید و مضاعف شد.

خوارج نمی گفتند خطای ما در این بود که تسلیم نیرنگ معاویه و عمرو عاص شدیم و جنگ را متوقف کردیم و هم نمی گفتند که پس از قرار حکمیت، در انتخاب داور خطا کردیم که ابوموسی را حریف عمرو عاص قرار دادیم، بلکه می گفتند اینکه دو نفر انسان را در دین خدا حکم و داور قرار دادیم خلاف شرع و کفر بود، حاکم منحصرا خداست و نه انسانها

امام علی گفت توبه به هر حال خوب است «استغفر الله من کل ذنب» ما همواره از هر گناهی استغفار می کنیم. گفتند: این کافی نیست بلکه باید اعتراف کنی که حکمیت، گناه بوده و از این گناه توبه کنی. گفت آخر من مسئله تحکیم را به وجود نیاوردم، خودتان به وجود آوردید و نتیجه اش را نیز دیدید و از طرفی دیگر چیزی که در اسلام مشروع است چگونه آنرا گناه قلمداد کنم و گناهی که مرتکب نشده ام، به آن اعتراف کنم.

حضرت راضی به پیمان شکنی نشد و سرسختانه در برابر خواسته آنها ایستاد و در نتیجه آنان از اطاعت امام علی علیه السلام خارج شدند و مسأله حکمیت را گمراهی شمردند و از امام علی علیه السلام بیزاری جستند. این گروه در تاریخ بنام خوارج یا محکمه شهرت یافتند. ریشه تفکر را باید در جای خود بررسی کرد. رسول خدا از سالها پیش پیدایش این گروه را پیش گویی کرده بود و آنان را «مارقین» نام نهاده بود.

 

سرانجام خوارج

پس از بازگشت حضرت علی علیه السلام از صفین، آنان از سپاه آن حضرت جدا شدند و در حروراء و نخیله اردو زدند. جنگ نهروان برای سرکوب این گروه بر پا شد. با اینکه سران و بسیاری از حامیان آنها در نهروان از بین رفتند، باقی مانده آنان مکتب مستقلی تأسیس کردند و بدین سان اندیشه خوارج در میان مسلمانان باقی ماند.

آنان همواره برای حکومتها دردسر ساز بودند و به ویژه در دوارن بنی امیه قدرت بسیار پیدا کردند و به دو دسته تقسیم شدند: گروهی در عراق و فارس و کرمان تسلط یافتند و گروهی در جزیرة العرب، ولی در دوران بنی عباس رو به سستی نهادند و همه گروه های آنان به مرور زمان منقرض شدند.



منبع: مقاله: سخن حقی که از آن اراده باطل شده چیست؟!/ اشتباه خوارج چه بود؟، سایت موسسه قرآن و نهج البلاغه