بسم الله الرحمن الرحیم

یا رضا جان کن مدد بر خوانِ تو مهمان منم

در شبِ میلادِ تو دلْ‌تشنه‌ی درمان منم

دست من از عیدی لطف و شفاعت خالی است

پادشاهی من گدایم، دست بر دامان منم 

در بیابان خطا گم کرده‌ام راهِ نجات

ضامن آهویی و آهوی سرگردان منم

هشتمین نور و دهم مولای خوبان یا رضا

ده پناهم بی‌پناهم در جهان، حیران منم

عهد کردم تا نگیرم حاجتم را ای رئوف

تا سحر کوبم درِ میخانه و گریان منم

دست بر هم می‌زنم همچون تمامِ عاشقان

تا کنم جلب نظر ‌جانا، که دست افشان منم

نوش کردم باده‌ی مهرِ تو را از کودکی

تا به پیری ذاکر این ذکرِ یا سلطان منم

ستارگان

جمله ستارگان همه سینه سپر نموده اند

پشت به شمس و زهره و قرص قمر نموده اند

بر سر بام منزلِ دلبر ما چو اختران

خیره به حجره گشته اند چشم به در نموده اند

گفت به گوش اختری اختر غرق نور، خود

از چه تمام اختران شور و شرر نموده اند

گفت جواب، دم مزن هلهله را ببین که چون

نفخه ی عشق در خور کافر کر نموده اند

یک نظری نما تو بر سر درِ خانه ی بهار

خانه و حجره گوئیا طلا به بر نموده اند

حجره ی کیست اخترا این همه گوئی اش ثنا

شرم ز او ستارگان پرده به سر نموده اند

حجره ی دلبر خداست حجره ی شاه دلرباست

آنکه فرشتگان ز او سرمه بصر نموده اند

حجره ی غرق نور ما حجره ی کوثر و علیست

نقش رضاست بین او با گل و پر نموده اند

نور فقط نقاب اوست نجمه به پیچ و تاب اوست

کاظم و نجمه بهر حق هدیه پسر نموده اند

خنده ی او چه می کند با دل اهل معرفت

جمله زمین و آسمان تای کمر نموده اند

فاطمه و نبی ببین دست به دست حیدرند

نذر وجود حضرتش درّ و گهر نموده اند