بسم الله الرحمن الرحیم

متن کتاب :

سالک گفت : با فرستاده در راه روشن پیش رفتم تا به دریاى مواج رسیدم و مشکل من به تمامى حل شد، در گرداب آن دریاى بزرگ ، کشتى عالم بسیط را دیدم ، در وجود آن سفینه نظر کردم ، به من گفته شد: باید با اندک و بسیار آن بسازى که این کشتى ازان عارفان است و معراج وارثان نبى در آن است . کشتیى دیدم با ذات روحانى و وسایل آسمانى ، پایه هایش قدم کشتى نشینان و سکان آن آرامش دل آنان و غذایش لطایف و ستون هایش مواقف ، پوشش آن یقین و سپاهش قوت و تمکین ، بادبان هایش شریعت ، مرکز ثقل و تعادل بخش آن طبیعت ، طناب هایش اسباب ، صندوق هایش گنجینه هاى خرد، ملوان هایش نقل ، ناخدایش عقل ، دریادارانش انفال ، آبگیرش سالم بودن از رنج و نکال ، تجارتش موارد، بارش اسرار و فواید، مقدم آن عنایت ازلى ، مؤ خرش پاکى همت ابدى از بلا و بدبختى ؛ بخورش افکار، نسیمش ‍ اذکار، موجش احوال و دعایش اعمال بود؛ کشتیى که به ظهور الف از ((به نام خدا راندنش )) (هود / 41) تا ((بخوان به نام پروردگارت )) (علق / 1) پایانش در دریاى مجاهده روان بود تا جان هاى عنایت را در ساحل مشاهده افکند. وقتى از دریاى فریب گذشت و از گرداب بزرگ اغیار سلامت یافت ، ناخدا بندبندگى کشتى مرا مى کشید.
توضیح متن 
سالک توضیح مى دهد که راه مى افتد و از فراز و نشیب هاى متعددى که تشبیه به موج دریا شده مى گذرد، تا سرانجام به ساحل امن آرامش مى رسد، در طول این مدت و در جریان برخورد با مسائل و مشکلات است که تمام آنچه مربوط به دنیا و آخرت است را درک و تجربه کرده است . تا آن که به کشتى مى رسند که بتوانند با آن در عالم بسیط طى طریق کنند. به او تذکر مى دهند که اگر چه این مسیر خطرات بسیار دارد، ولى او نباید ترس را به خود راه دهد. بلکه به عکس باید سختى هایى را به جان خریدارى کند. سالک آن کشتى را توصیف مى کند. که معناى آن روشن است .
کشتیى که به ظهور الف ..... اشاره به ظهور حضرت آدم دارد که از بهشت رانده مى شود. در اینجا الف به معناى آدم است که خدا به ایشان عنایت کرده و کتابى به او میدهد تا به کمک آن بعد از بهشت بتواند طى مسیر کرده و با حرکت در صراط مستقیم ، مجددا به بهشت بازگردد. پایانش ‍ در دریاى مجاهده .....منظور مراحلى است که انسان کامل طى مى کند، تا بتواند در این دنیاى پر نشیب و فراز خود را به محل آرامى برساند. بتواند با چشم لاهوتى آن جهان را مشاهده نماید. در واقع با اشاره به کشتى و لنگر مى خواهد این نکته را بیان نماید، که اگر انسانى بتواند خود را از امور دنیوى برهاند، در واقع لنگر کشتى را کشیده و راهى شده است .
صداى شگفت آور خود را منظم بالا مى برد:
وقتى که سر در دلم پدید آمد
هستیم فانى شد و ستاره ام غروب کرد
دل من به سر پروردگارم به گردش درآمد
و از رسم حس جسمانى غایب شدم
در مرکبى از عزم روشن خود
از او به یارى او به سوى او آمدم
قلعه هاى فکر خود را
در گردابى از علم نهان خود پراکندم
نسیم شوق من بر او وزید
و همچون تیر در دریا گذشت
دریاى فرودین را پشت سر نهادم
کسى را که به نام نمى شناختم ، آشکارا دیدم
گفتم : اى که ! تا دلم تو را دید
هدف تیر محبت شدم
تو انس من و مهر روان منى
و در عشق نتیجه و ذخیره جان منى
توضیح شعر 
وقتى سالک متوجه شد که باید پا در چه راهى بگذارد، آنگاه نور ضعیفى را دید، و جهت حرکت را شناخت ، ستاره ام غروب کرد، یعنى به مراحل اولیه فنا رسید. لذا چیزهایى را که مربوط به دنیا بود به تدریج از او دور شده و توانست به جایى برسد که از دنیا کنده شده و آنگاه راه اصلى را به کمک حضرت حق یافت .
سالک براى رسیدن به خداوند به جنبه هاى مختلف کار توجه و تفکر کرده است ، هدف فکرى او (قلعه ) وى را در میان گرفته و چون قلعه اى او را پوشانده بود، او به راه هاى مختلفى توجه مى کند، خود را تعلیم مى دهد و در نهایت روش و راه کارهاى معنوى را برمى گزیند، ذوقى در او به وجود مى آید که تمایل او را در رسیدن به خداوند بیشتر و قوى تر مى نماید. پس ‍ تباهى و تاریکى و پستى دنیا را رها کرده ، تا آن که به جایى مى رسد و در آن محل ، به انسان مورد نظر خود مى رسد که مورد نظر اوست ، به محض دیدن او مى گوید، من از همان دیدار اول به تو علاقه مند شدم ، تو محبوب و ماءنوس من هستى ، عشق به تو از اهداف من و براى جان من مفید است .
سالک مى گوید: دنیا، مانند دریاى مواجى است که هر انسانى را گرفتار خود مى کند، اما او به کمک عنایات حضرت حق از آن رها شده و به سوى آسمان معنا مى رود، سپس اشاره مى کند که عناصر چهارگانه را باید شناخت و آن ها را تفکیک کرد.