بسم الله الرحمن الرحیم
یادتان هست
نوشتم که دعا میخواندم/ داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد/ محکمات کلمات
تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است/ مثل آن پنجره که
رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحه غار حراست/ خط به خط جامعه
آیینه قرآن خداست
عقل از درک تو
لبریز تحیر شده است/ لب به لب کاسه ظرفیت من پر شده است
همه عمر دمادم
نسرودیم از تو/ قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم
شکوه مکرر دارم/ عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد
و نگفتم از تو/ فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو
ایمان فراوان دارد/ شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما
یک شبه مرداب شویم/ رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم
بین کویر ای باران/ دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمین گیرم و وصف
تو مرا ممکن نیست/ کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما
رحمت تو زود به زود/ یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما
بود و هدایت نشدیم/ مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران